
اولین نفر
۹۴۷ ۵۲


پاسخ:
سلام بزرگوار.
دستورشما اجراشد. شما میتونین کامنت خود را همراه با ایمیل قبلی خود ارسال کنید.
این وب بیش از اونی که فکر می کردم مورد توجه قرارگرفته است.
به واسطه دوستان خبررسیده بعضی از دانش آموختگان حقوق شیراز تصورکرده اند این وب ٬ سایتی است که دانشگاه شیراز ایجادش کرده.
بعضی از همکلاسی ها خبر این کلبه مجازی رو به همدیگه داده اند و اونا هم یه سری پیشنهاداتی رو مطرح کرده اند .اولین نفر هم شما بودیدبه کار ما ارزش قایل شدید و کامنت گذاشتین.
چگونه سر ز خجالت برآورم ای دوست
که خدمتی بسزا بر نیام از دستم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما بیش از اونی که فکر کنیم٬ خاطرات ساخته می شوند و الان افسوس اینو می خورم که چر از فرصتها استفاده نکردیم و اینهمه استعداد هرز رفت باز برای حیات دوباره هنوز دیرنشده. (در معادلات زندگی هرگز آینده با گذشته برابر نیست=انتونی رابینز). هنوز هم برای حیات دوباره دیرنشده-
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خاطرات گروهی مثل تکه های شکسته یه آینه است . یا مثل قطعات متعدد و درهم یه پازل - شما تصورتون چیه؟
دومین نفر
لبیک دوستان؟
سلام همکلاسی شما در شیراز نبودم متاسفانه اما کارتان قابل تقدیس است کاری که نه فقط دوستانتان (که قضات و وکلای مملکت هستند) بلکه جهان نیز از آن به شدت گریزان است!
و این امر چیزی نیست جز دهکده جهانی
حال می پرسی جهان چرا گریزان است؟ مگر نمی بینید که مرزهایشان را بر ما بسته اند وحق رفتن به انجا ها را نداریم و البته ما هم متقابلا راه را بر انها بسته ایم و اینترنتمان بزودی ملی و حلال یا پاک خواهد شد و اجازه نمی دهیم انها هم بیایند!!! این اوضاع احوال دنیا بود-متاسفانه اطلاعات من کلی هست و نمی دانم چرا دوستانتان به ندای شما لبیک نگفته اند. |
 پاسخ: مممنونم ابراهیم عزیز-شمارو باید به دوستان حقوق ام معرفی کنم - آقای ابراهیم رحمانی از دوستان عزیز و از همکلاسی های خوب دوره کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی من در پیام نور بوده- مسلط به زبان انگلیسی وکامپیوتر و ورزشکار مدتی هم درسش عقب افتاد معلوم شد آقا زرنگی کرده و مخفیانه می خواد ارشد مشاوره قبول بشه ولی نشد و الان سرباز معلمه-ید طولانی هم در ایرانگردی دارد و بزودی جهانگردی رو هم به محض گرفتن پاسپورت شروع می کنه و یکی از علت تحقق این آرزو دونستن زبان انگلیسیه - خوش بگذره عزیز رفته سفر!!!!!!!! |
سومین نفر

جا نبود آقا اسماعیل ؟
سلام اقا تیمور واقعا کار جالبی کردی دستت بی بلا
اطمینان دارم اگه دوستان با خبر بشن مشتاقانه استقبال می کنند
کاش می شد زمانی مقرر بشه که همگی در ان زمان حاضر بشن و حضورا دیداری دوباره میسر بشه
پیشنهاد میکنم اردیبهشت هر سال زمان برگذاری نمایشگاه کتاب روز سوم نمایشگاه مکان نشر میزان دوستان جمع بشن هم به دیدار از نمایشگاه میرسند هم به توفیق دیدار دوستان قدیم
راستی تیمورجان اسامی اقایان علی رمزی محمد کاظم ابادی و فاضل نجف ابادی از قلم افتاده
esmaeilemazarei@gmail.com
http://shadi2118.blogfa.com
پاسخ:
سلام جناب آقای مزارعی-- هدف از راه اندازی این وب افزون بر برقراری ارتباط دائمی و عمومی با همکلاسی های عزیز تهیه بانک اطلاعاتی از ایشان و فعالیت انها و موقعیت ایشان است.
همانطور که نوشته ام بر و بچه های زمان ما زیاد اهل دنیای مجازی نیستند ولی امروز این ارتباط امری است اجتناب ناپذیر زیرا (دانش)کالای استراتژیک است و ما که عمری از دور جوانی از دست رفته خود را با هم به دنبال ابن کالای استراتژیک بودیم باید دست به دست هم دهیم و این کلبه مجازی به صورت رایگان انشاءالله پاتوق دوستان همدل خواهد بود -در معادله زندگی آینده هرگز با گذشته برابر نیست
چهارمین نفر

به سلامی و کلامی؟
به نام او
سلام آقا تیمور عزیز کار قشنگی کردی ، اسم قشنگی هم برای وبلاگت انتخاب کردی ، واقعاً گلی، برای لحظاتی ما را 15 سال جوان کردی، خیلی خاطره انگیز بود، بویژه متن زیبایی که نوشته بودی، چند سال اخیر هر از گاهی از طریق اینترنت به جستجوی وضعیت دوستان می پرداختم روز 29 خرداد90بدنبال جستجوی نام یکی از دوستان بطور تصادفی به وبلاگ شما برخوردم که البته ظاهراً مدت زیادی از زمان ایجاد اون نمی گذره، چه حسن تصادفی؟! اسامی خیلی از عزیران را فراموش کرده بودم. از خبر درگذشت برخی همکلاسی ها و اساتید خیلی متأثر شدم.،گریه کردم. خداوند روح همه شان را غریق رحمت گرداند. از فوت مرحوم فیضی همان سال 75 با خبر شدم. از اون سال ها تا کنون فقط یک بار شیراز رفتم . خاطرات اولین روز کلاس در س مقدمه حقوق دکتر مردانی را به یاد می آورم که از همه خواست که هر چه در باره ی «حقوق» می دانند بر روی ورقه ای بنویسند و... چقدر رؤیایی بود دانشکده ی حقوق در باغ ارم . بعد از ما کسی شانس چنین موقعیتی نداشت. چه جالب که تقریباً همه ی اسامی بچه ها (گل ها) را نوشته ای حتی دوستانی که همه ی دوره با ما نبودند مثل آقایی سلیمانی که فقط چند روز اول پائیز 71 بود وبعد به دانشکده روابط بین الملل وزارت خارجه رفت. برای همشون هرجا هستند سلامتی و شادکامی آرزو می کنم...... خدا کنه بقیه دوستان هم هرچه سریعتر این وبلاگ را بیابند و با سلامی و کلامی به این جمع گرمی ببخشند. یا علی مدد . تهران 31 خرداد 90 ساعت 5/00 صبح
پاسخ ۱ :
دوست عزیزی که این کامنت نوستالوژیک رو در همان روزهای اول ایجاد وبلاگ برامون فرستاده بود، نوشته بود که فعلا خودشون رو معرفی نمی کنند و فقط با اسم مجازی "محجوب" میخواد دراین وبلاگ کامنت بزاره.انتظار داشتیم این کامنتهای زیبا و قشنگ مث بارون بریزه و وبلاگ گلهای باغ ارم شکوفا بشه . ولی بعد دیگه خبری نشد .همچنان چشممون به راهه

۲:
ارتباط شما دوست عزیز با این کلبه مجازی تصادفی نبوده . یه روز صبح تا ظهر سر کار نرفتم و نشستم و مطالب ابن وبلاگ رو از جمله اسم دوستان خوب را به گوگل در سایت دادم تا حین جستجوی مطالب مربوطه رو دادم تا به محض جستجو گوگل وبلاگ رو زود معرفی کنه. آدرس هم این بود
http://www.google.com/addurl/?continue=/addurl
۳
سلام-هر دوستی که به این کلبه مجازی می آید یادی از فیضی مرحوم می کند. اشکها را از چشمانم پاک می کنم و خاطره ای از فیضی می نویسم:
روزی به اتاق ما امد و از من خواست که برای عمل جراحی سرپایی همراه او باشم در بیمارستان نمازی.
با هم رفتیم -دوساعت طول کشید -فیضی از اتاق عمل بیرون آمد -یعنی بدنش را گذاشتند روی تخت و تحویل من دادند و یا علی.
جوانی که در سالن بیمارستان کنار درب منتهی به اتاق عمل ایستاده بود یاعلی گفت و در هل دادن تخت فیضی کمکم کرد.بردیمش به انتهای سالن. فیضی نیمه هشیار بود و هذیان می گفت.دیدم نمی تونم به تنهایی ببرمش خوابگاه قدس.
فیضی را همانطور به امان خدا رها کردم و رفتم سراغ بهروز قاسمی.
بهروز بالای سر فیضی باهاش شوخی می کرد و او مدام هذیان می گفت . اینجا نمی خوام بنویسم چی می گفت.
بالاخره لباسهاشو بهش پوشاندیم و تاکسی گرفتیم و بردیمش خوابگاه قدس .
بعدا بهروز نصف کرایه تاکسی را به من داد گفتم نمی خوام . گفت باید باید بگیری
اشک و بغض و خاطره
و تنهایی
و فردا
من
مثل همه دانشجو ها
امتحان مدیریت منابع انسانی دارم
شاید قبول شوم
و شاید
با خود بگویم
انسان مسافر است
حتی اگر دانشجو باشد
مسافری که به تنهایی با خود سفر می کند
ای کاش بار او دانش بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فیضی گلی بود که دست روزگار او را خیلی زود از باغ عشق چید.
اسفند سال ۱۳۷۶ که سرباز بودم برای امتحان ارشد تهران رو انتخاب ککرده بودم .اتفاقا دانشگاه شهید بهشتی افتاده بودیم. ظهر رفتم سراغ فیضی -مثل افغانی ها شده بود -موهاش که ریخته بود -کلاه نخی به سر کشیده بود .فقط از صداش می شد تشخیص داده فیضیه-زیادصحبت کردیم-من از مشکلات سربازی گفتم .
گفت مشکل شما به مرور زمان حل می شه ولی مشکل من دیگه نه
و این آخرین دیدار ما بود
نفر پنجم
ف.ک
مهمان همکلاسی یا همکلاسی مهمان؟
سلام خوشحالم که از بقیه هم خبری شد . برای تکمیل اطلاعات اینها رو هم اضافه کنید: خانم مجنهدزاده کارمند محیط زیست در اهواز، خانم گلچیان ارشد حقوق بینالملل و مشاور بانک صتعت و معدن و خانم نجیبی که مهمان بودند کارشتاس ارشد حقوق عمومی و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد بندر عباس
پاسخ:
سلام دوباره-البته من باید خوشحال باشم که شما بخوبی ثابت کردید که کی بیشتراز من پیگیر اخبار و اطلاعاته- خانم نجیبی رو من نمی شناسم ولی چون شما خواستید دراین کلبه مجازی حضورشو اعلام کنیم چشم اطاعت می کنیم تادوستانشون از حال ایشان مطلع بشن-اگر همه رو بنویسیم باید خانمها زنگی و بقایی رو هم بنویسیم تا حقی از ایشون ضایع نشه - چون دوست ندارم پشت سرم کسی از خانمها منو نفرین کنه- باید از شما تشکر کنم . البته باید بنویسم که خانم الهام بقایی ارشد خصوصی خونده در خوراسگان و شده سردفتر ۱۶۵ اصفهان - ضمنا خانم نجیبی تو قشم هم تدریس می کنن
نفرششم
کدوم کاربزرگ؟
مهردادکرمی
با سلام دوست عزیز جناب اقای زمانی از کار بزرگ شما در راه اندازی این وبلاگ تشکر میکنم کار بزرگی است لطفا این شماره را جهت اطلاع دوستان عزیز به اطلاع انها برسون با تشکر مجدد09362772600
پاسخ:
سلام مهرداد جان !
ممنون که ما را فراموش نکردین- یواش یواش بچه ها خودشون جمع می شن - نمی خوام زیادمطلب بزارم که شلوغ بشه/تلفن ها رو به خاطر اینکه آقایون دارای مقاماتی هستن نمی زارم تا سواستفاده ای نشه
شما هم مثل من از شماره های متعدد استفاده می کنین- خوبه- شماره تونو می ذارم-چشم/ بازم سربزن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
نفرهفتم
کاش فیضی بود و می دید
بچه ها سلام. از زمانی که تیمور می خواست این وبلاگ رو راه بیاندازه راجع به برنامه هاش با هم صحبت داشتیم(البته ارتباطمون از زمان فارغ التحصیلی قطع نشده) ......... خصوصا زمانی که در سال 72 پایم در فوتبال شکست و یک ماه تو گچ بود و حالا هم که ابن کار بزرگ و بی نظیرو کرده که جا داره من و همه ی دوستان از او تشکر کنیم. جا داره که از مرحوم فیضی هم یادی کنیم و به روح بزرگش فاتحه ایی بفرستیم چون با مرحوم تماس تلفنی داشتم وقتی به خونشون زنگ زدم تا جویای احوالش بشم 40 روز بود که به ابدیت پیوسته بود و من ومادرم اون روز رو براش گریستیم. روحش شاد. (هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق -- اسدالله کشاورز
پاسخ:
دوست همچون زر بلا چون آتش است
زر خالص در دل آتش خوش است.(مولوی)
سلام اسد عزیز!
مطالبی که حشو زاید بود حذف کردم. چون قرار نبود حشو زاید تو این وب باشه -امیدوارم مشکل پای شما همیشه خوب بشه و از خداوند متعال خواستار سلاتی شما و خانواده محترم بویژه (پارسا) کوچولو هستم که هنوز یکسالش نشده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا را بس این قدر زندان
که بود هم طویله رندان
یه روز تهران بودم .کاظم آبادی منو برد خونه شون - اسم پسرشون رو که نزدیک یکسالگی بود گذاشته بودند(پارسا)
سر میز نهار که نشستیم من شعر سعدی رو خوندم وگفتم که نباید می ذاشتن پارسا.
هیچی نگفتند. یعنی ناراحت شدندو من یکی دوبار شعر سعدی رو خوندم. ترسیدم منو بندازن بیرون . ولی به گرمی پذیرایی کردند
اسد که خبر داد بعداز سالها بچه دار شده و اسم بچه شو گذاشته پارسا . گفتم نذار پارسا . گفت چرا .
گفتم سعدی گفته
پارسا را بس این قدر زندان
که بود هم طویله رندان
گفت هزار بار هم از این شعر ها بخونی باز ما اسمشو میذاریم «پارسا »
نفرهشتم

نمی دونین علتش چی بود؟
سلام خالصانه خدمت تمام همکلاسیهای عزیزم.اگرچه همه مابعدازدوره کارشناسی مراحل دیگری راگذرانده وهمکلاسیهای بسیاری داشته ایم ولیکن عزیزترین همکلاسیهای من شما هستید.هیچ وقت فراموش شدنی نیستید.به امید دیدارحضوری وبرگذاری جشن فارغ التحصیلی.قیاسوند
پاسخ:
حمیدعزیزم!
ممنونم-همکلاسی های ما همیشه عزیز بوده اند و هرگز مجموعه دوستان دیگر مثل ایشان نبوده اند .علتش چی بوده نمی دونم ولی مولوی گفته
علت عاشق ز علتها جد است
عشق اسطرلاب اسرارخداست(مولوی)
موقع بازسازی وبلاگ ازاین قسمت به پایین حذف شد. به دنبال بازیافت اطلاعات هستم . دعاکنید درست بشه
من دیگه تدریس نمی کنم .
آخه چرا؟
درود بر تیمور
بسیار کار جالبی است البته اگر یک صفحه توی فیس بوک ایجاد کنید دوستان میتوانند بیشتر از هم با خبر شوند . در ضمن بنده در حال حاضر در دانشگاه تدریس نمیکنم لطفا تصحیح فرمایید .
شاد باشید سیروس متوسل
سلام
برام خیلی جالب بود که بعد این مدت باز هم از دوستانتون خبر دارید .امیدوارم دوستیاتون تا ابد پایدار بمونه .با ارزوی موفیت.سربلند باشید
پرستاران چه می خواهید ازاین بیمار زار امشب

فضلی - پرستاری تهران
سلام ...
با دیدن مطالب وبلاگ تون مخصوصا اون جدول که اسم و شغل همکلاسی هاتون رو توش نوشته بودید یه حس غریبی در من بوجود اومد ... اینکه بالاخره دوران دانشجویی منم تموم میشه ... هیییییییییییی روزگار ...
من دانشجوی داروسازی شهید بهشتی هستم و خیلی خوشحال شدم که با وبلاگ تون آشنا شدم ...
در پناه حق باشید
-علیرضا -داروسازی شهیدبهشتی
شما همکلاسی ما نبودین؟
با سلام
برای راهنمایی تان بابت معرفی این وبلاگ متشکرم. هرچند من در شیراز تحصیل نکرده ام و ورودی 71 نیستم اما برای همه تان آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون دارم و از خواندن مطالب بسیار لذت بردم.
-بهمن سلطانی
تفاوت عشق و دوست داشتن؟
انسانهای بزرگ دو دل دارند . دلی که درد می کشد و پنهان است . دلی که میخندد و آشکار است .
همه دوست دارند که به بهشت بروند ولی کسی دوست ندارد که بمیرد .
عشق مانند نواختن پیانو است . ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی .
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
روزگار را نمی فهمم ! من تو را دوست می دارم .....تو دیگری را ...... دیگری مرا .....و همه ما تنهاییم .
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند . این است که آنان از دوست داشتن یاز می مانند .
همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم .
انسان عاشق زیبایی نمی شود . بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست !
اگر انسانها بدانند فرصت با هم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به یکدیگر نا محدود می شود .
عشق در لحظه پدید می آید . دوست داشتن در امتداد زمان . و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است .
راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود .
ف.گ
----------------------------
پاسخ:

گل نورسته شقایق نیست
این دل ماست زیر پای شماست!
و چشمهای هرپرنده مهاجری درانتظاراوست.....
میان بقچه زمین
همیشه یک صدای خوب
یک طلوع تازه هست
که دستهای لخت هر درخت
و چشمهای هر پرنده مهاجری در انتظار اوست
و دیدنش
گرچه بارها و بارها
ولی درست مثل خنده دوباره است
و راه او
در امتداد راه سبز جویبار
درون قلب دانه ای به زیر خاک
کنار من کنار تو
و نام او : ......

یادت میاد ثانیه های آخر
گفتی می رم اما میآم بزودی
چشمامو بستم نبینی اشکمو
چشمامو وا کردم و رفته بودی
کامنت جعلی
گلچهره
پیشنهاد میدم شهریور 91 باغ ارم جمع بشیم تا همکلاسیها همدیگرو ببینیم . در مورد روزش سال بعد نظر خواهی می کنیم .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ:
بچه ها ! به نظر من این کامنت جعلیه . نظر شما چیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟؟
دوستی های پاینده
امیررضایونجی
سلام
کارتون بسیار بسیار زیباست
جالبه اون موقه ها که ما تازه بدنیا اومدیم شما همکلاسی بودید و الان هر دو گروه دور هم هستیم...
از بلاگتون خیلی لذت بردم.
امیدوارم همگیتون که وارده زندگیه واقعی! شدید موفق و پیروز باشید.
من شما رو لینک میکنم. خوشحال میشم شما هم مارو لینک کنید
بهروز بندری
بهروزقاسمی
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق سلام و عرض ادب خدمت دادش تیموعزیزم
به قول خواجه حافظ شیراز :
یاران همنشین همه از هم جدا شدند ******ماییم و آستانه دولت پناه تو
حافظ طمع مبر ز عنایت که عاقبت ******آتش زند به خرمن غم دود آه تو
با کسب اجازه از دوستان و بزرگواران میخوام عکس دسته جمعی دوستان دوران دانشکده را بگذارم توی سایت .البته اگه گرمای شدید و شرجی بوشهر بزاره بیام بیرون و مشغله های کاریاجازه بدن
آینه های چی؟
ف.ک۵۲۹۴۷
سلام ممنون من شماره خانم نجیبی رو دارم (دوستمه ناسلامتی!) اما اگر شماره ای از خانم شرافت دارید لطفا از طریق ایمیل در اختیار من هم بگذارید. اگر هریک از همکلاسیهای عزیز یا دکتر غزنوی در تماس هستند ممنون میشم سلام گرم من رو خدمتشون برسونند.
اگه بخوام خیلی صادق باشم دوران کارشناسی برای من یک دوره خاکستری بود. بنابراین اگر نظر من رو بخواین خاطراتش آینه های شکسته هستند
چشمک قدغنه آقـــا !
کسری (حقوق آزاد لارستان)
سلام جناب آقاي زماني
واقعا از بازديد بلاگتون لذت بردم . خيلي واسم جالب بود . خاطراتي از 15-20 سال پيش
چيز جالب ديگه ش اساتيدتون بود
اول دكتر مرداني و بهشتي كه جيگرم از دستشون خونه . متاسفانه يه كتاب آدم نوشتن ... چي بگم. كتاب هاي دكتر شمس دنيايي فاصله داره باهاش.خدا رو شكر فقط آدم 1 رو با كتاب ايشون پاس كرديم. 2 و 3 رو كتاب دكتر شمس رو خونديم . لذت برديم ( چشمك )
در مورد دكتر پاك شير هم . سعادت شاگرديشون رو داشتيم. البته دو سالي هست كه ديگه توي دانشگاه ما تدريس نميكنن .
استاد ايزدي رو هم داريم كه ارم هم تدريس ميكنن . ولي انگار با شما كلاسي نداشتن .
به هر حال خسته نباشين . خيلي بلاگ قشنگي دارين .
نرگسی هستم از آمریکا
سلام. خیلی جالب بود. چه خوب که هنوز با هم ارتباط دارید... اما میگم مگه دخترها هم تو ایران می تونن قاضی بشن؟!
نیروی دریایی
حافظ مرز آبی
ساسان تبیانیان
اقا تیمور دست مریزاد کار خیلی خوبی کردید
برام از عشق بگو

امیدآرمند
پس از با هم بودن دیگر عدم نیست بل وجود مطلق است انجا دیگر زمین نیست همه اسمان است و افرینش همه ابی میزند
با گرمترین درودها خدمت شما همکلاسی عزیز وفرهیخته تلاش شما در زنده نگاهداشتن خاطرات ایام درس وبحث بسیار ارزشمند ودر خورتقدیر است
بچه ی تو قنداق ۱۳۷۱و دانشجوی امروز .....
محمد
سلام عجب وبلاگ جالبی.خداییش خیلی باحاله .زمانی که شما وارد دانشگاه شدید من تازه یک سالم بوده الان تازه من دانشجو هستم ترم4مهندسی صنایع واصلا فکرشوهم نمیکنم یه روزی مثل وبلاگ شما بسازم.البته الان وبلاگ برا همکلاسی ها ساختم اما فقط تا پایان درسمون ادامه خواهد داشت.عجب شهریه این شیراز و عجب دانشگاهیه این دانشگاه شیراز واقعا حیرت انگیزه چرا که ادم های بزرگ زیادی میشناسم که فارق تحصیل دانشگاه شیرازند.موفق باشید
سلام به دوست عزیز و ممنون که بما سر زدید .
یاد دوران دانشجویی بخیر این دوران هیچ وقت تکرار نمیشود . موفق باشید
اعدام از طریق قلقلک.........
سلام ممنون از این که وبلاگم سر زدید.فکر میکنم زمانی که شما فارق التحصیل شدید من تازه به دنیا امدم.
ضمنا من از بین بچه های حقوق چندتا دوست دارم.
یکی از ایشون حقوق جزا ارشد میخونه هم برای قضاوت، دیروز تو کتابخونه خاطره ای شد برام.
داشتیم بیرون ساختمون استراحت میکردیم.از سختی درسهاش میگفت و میگفت "پدرومون رو در اوردن چیه این شش ماه تا ده سال پنج ماه تا ده سال گیج شدم دیگه" به شوخی گفت اگه روزی قاضی بشم خواستم حکم صادر کنم اول میام دور ساختمان کتابخانه یه دور میزنم بعد بجای 5 ماه،ده سال می نویسم تا بفهمه چه سختی کشیدم. بنده خدا قراره قاضی مملکت بشه اونقدر جوکه که فکر کنم جای اعدام مجرم پشت میز قضاوت اونو تا سر حد مرگ بخندونه
اینم یه جور اعدامه دیگه!!!
اسدآقای گل
سلام زحمت عکسهایی رو بکشید که واضح و شامل همه دوستان باشه اگه امکان داشت عکسهای جدیددوستان نیزگذاشته شود
یه سری از مطالب وبلاگ رو به عنوان فایل پشتیبان
ذخیره کرده ام ولی باید بازیابی بشن دعاکنید درست شه