نعمت حقیقی فیلمبردار برخی از برجسته ترین فیلم های دوران پیش از انقلاب از جمله «داش آکل»، «بلوچ»، «شب قوزی» و «گوزن ها»روز پنجشنبه نهم اردیبهشت ماه (٢٩ آوریل) به علت بر اثر ایست قلبی در سن ٧٠ سالگی دربیمارستانی در تهران درگذشت.

گزارش تصویری : تشییع پیکر نعمت حقیقی | HiPersian.com

نعمت حقیقی فیلمبردار برخی از برجسته ترین فیلم های دوران پیش از انقلاب از جمله «داش آکل»، «بلوچ»، «شب قوزی» و «گوزن ها»روز پنجشنبه نهم اردیبهشت ماه (٢٩ آوریل) به علت بر اثر ایست قلبی در سن ٧٠ سالگی دربیمارستانی در تهران درگذشت.

نعمت حقیقی یکی از قدیمی ترین مدیران فیلمبرداری سینمای ایران است که همکاری های متعددی را در آثار شاخص سینمای ایران با کارگردان هایی چون مسعود کیمیایی، بهروز افخمی و ناصر تقوایی داشته است اما به دلیل بیماری چندین سال بود که از سینما کناره گیری کرده بود.

حقیقی تصویرگری بود که به همراه فیلمبرداران دیگری چون علیرضا زرین دست، مهرداد فخیمی و فیروز ملک زاده در کنار کارگردانانی چون مسعود کیمیایی، سهراب شهید ثالث، امیر نادری، عباس کیارستمی و کامران شیردل تحت تاثیر «سینمای موج نوی» فرانسه، آغاز گردوران تازه ای از سینمای ایران پیش از انقلاب بودند.

نعمت حقیقی کار خود را در اواخر دهه ٣٠ خورشیدی به عنوان دستیار فیلمبردار با فیلم «جنوب شهر» ساخته فرخ غفاری آغاز کرد و سپس به استودیوی فیلم گلستان پیوست وبه عنوان فیلم برداری آگاه و تصویرگری که در طراحی صحنه های فیلم حضوری تاثیرگذار دارد با ابراهیم گلستان به همکاری پرداخت.

نعمت حقیقی سال های نوجوانی خود را با گریز و پرهیز از درس و مدرسه سپری کرد. او هرچند در کلاس درس احساس بیگانگی و خفقان می کرد از تاریکی سالن سینما لذت می برد. پیش از این که تصمیمی جدی برای آینده خود بگیرد به کمک برادرش با یک دوربین عکاسی ارزان قیمت برای دلخوشی عکس می گرفت. او در سال چهارم متوسطه تحصیل را برای همیشه رها کرد و هنگامی که فرخ غفاری «جنوب شهر» را می ساخت به عنوان کمک فیلمبردار با حقوق ماهیانه ٢۵٠ تومان به استخدام او درآمد.

حقیقی در جلسات نمایش کانون فیلم که به همت غفاری برگزار می شد فرصتی یافت تا با برخی از فیلم های مهم تاریخ سینمای جهان آشنا شود.

در چنین شرایطی بود که او با کمک و موافقت غفاری یک تاریک خانه کوچک در استودیوی «ایران نما» دایر کرد و به طور حرفه ای به کار عکاسی مشغول شد.

درهمین دوران، نعمت حقیقی با دوربین فیلم برداری نماهای کوتاهی می گرفت و عکس های گرفته شده را در تانک عکاسی ظاهر و با آگراندیسمان چاپ می کرد. او بسیاری از شگردهای سینمایی و تروکاژهایی که در آن زمان در ایران متداول نبود یا حقیقی آن ها را ندیده بود را در همین تاریخ خانه آموخت.

غفاری پس از ساختن فيلم ناموفق عروس كدومه در اواخر دهه ٣٠ كه در آن از حقیقی هم به عنوان دستيار فيلمبردار و هم عكاس فيلم استفاده کرده بود، پس از بستن قراردادی با شركت نفت برای تهيه چند فيلم مستند حقيقی را به عنوان فيلمبردار انتخاب كرد. حاصل كار چنان بود كه مهندس محسن بديع در لابراتوارش و غفاری او را به ادامه کار تشویق کردند. در نيمه اول دهه ١٣۴٠ ساخت تعدادی فيلم تبليغاتی از نوشتن طرح تا فيلمبرداری تدوين و صداگذاری به حقيقی محول شد و سپس او همراه گروه ابوالقاسم رضايی و جلال مقدم به عربستان رفت تا فيلم خانه خدا را با همكاری احمد شيرازی، محمود ايثاری و عباس دستمالچی فيلمبرداری كند. با تأسيس تلويزيون ملی ايران به توصيه غفاری فعاليت حقيقی در تلويزيون متمركز شد. كار در تلويزيون، حقيقی را از فضای ناسالم سينما و جو نامطلوبی كه آن را احاطه كرده بود دور كرد. حقيقی براين عقيده بود كه اگر در آن زمان وارد سينمای ايران شده بود به طور قطع به جرگه همان فيلمبردارانی می پيوست كه سينمای ايران آن ها را هرز برده بود. با چنين عقيده ای است كه وقتی مسعود كيميايی به او پيشنهاد می دهد فيلمبرداری نخستين فيلمش «بيگانه بيا» را به عهده بگيرد تمايلی نشان نمی دهد. «داش آكل» نخستين همكاری گروهی كيميايی، حقيقی، اسفنديار منفردزاده و بهروز وثوقی است. از اين به بعد حقيقی احساس می كرد كه اندازه صفحه تلويزيون او را راضی نمی كند و مصمم شد تا نتيجه كارش را برروی پرده بزرگ سينما ببيند. حقيقی در سال ١٣۵٢ «تنگسير» را برای امير نادری و سازمان سينمايی پيام فيلمبرداری كرد. اگر نادری و حقيقی استفاده زيادی از رنگ در فيلم رنگی تنگسير نكردند ناصر تقوايی و حقيقی در فيلم سياه و سفيد «نفرين» به مطلوب ترين شكل از رنگ استفاده كردند. «شازده احتجاب» (بهمن فرمان آرا ١٣۵٣) پس از نفرين و داش آكل تجربه ای موفق در فيلمبرداری سياه و سفيد است. حقيقی و فرمان آرا به اقتضای داستانی كه روزهای پايانی يک شازده بيمار قاجار را بيان می كند از گرفتن تصاوير دلپذير و چشم نواز اجتناب كردند. حقيقی بعد از شازده احتجاب در دوره ای يک دو ساله فيلم هايی را فيلمبرداری كرد كه خودش هم در كارنامه سينمايی اش آنها را جدی نمی گيرد، کارهایی چون «ممل آمريكايی» ساخته شاپور قریب، «سازش» به کارگردانی محمد متوسلانی، «همسفر» (مسعود اسداللهی ١٣۵۴) و خانه خراب (نصرت الله كريمی ١٣۵۴). حقيقی معتقد بود که در ساختن یک فیلم کارگردان و فیلمبردار باید با یکدیگر تفاهم داشته باشند و روحیه یکدیگر را درک کنند. فقط در چنين حالتی است كه از نتيجه همكاری رضايت خواهند داشت، در غير اين صورت فيلمبردار به وسيله ای مكانيكی بدل خواهد شد كه وظيفه اش فقط گرفتن يك مجموعه عكس است.

نعمت حقیقی که در سال های اخیر به علت عارضه قلبی از عالم سینما کناره گرفته بود درسال ١٣۴٧ با لیلی گلستان (دختر ابراهیم گلستان و مدیر نگارخانه گلستان) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج که فقط ۶ سال به طول انجامید سه فرزند هستند.



واکنش صنم حقیقی به یادداشت توهین‌آمیز بهمن فرمان‌آرا درباره عکاسان و روزنامه‌نگاران
یادداشتی برای عکاسان و خبرنگاران مراسم خاکسپاری پدرم، نعمت حقیقی

سینمای ما- روز پس از خاکشپاری زنده‌یاد نعمت حقیقی و بازتاب‌های رسانه‌ای آن در مطبوعات و سایت‌های مختلف، بهمن فرمان‌آرا - کارگردان سینمای ایران - در یادداشتی کوتاه و توهین‌آمیز از حضور عکاسان و تصویربرداران در مراسم خاکسپاری و یادبود نعمت حقیقی ابراز نارضایتی کرد. فرمان‌آرا در کمال تعجب این گروه از همکاران خوب رسانه‌ای را "کرکس‌های رسانه‌ای" نامید و مطلبی پر از توهین و هتک حرمت به این صنف و وظیفه و کار ژورنالیستی‌شان از او در روزنامه شرق منتشر شد. در شرایطی که تصور می‌شد جامعه مطبوعات و رسانه‌ها و خصوصاً  همکاران عکاس و تصویربردار به این توهین‌ها واکنش نشان دهند، صنم حقیقی (دختر هنرمند فقید نعمت حقیقی) در دفاع از این صنف هنرمند یادداشتی خواندنی و شفاف برای روزنامه شرق نوشت. متن این یادداشت را این‌جا می‌خوانید:

صنم حقیقی: فروردین سال ۱۳۸۲ کاوه گلستان، دایی ام را، به خاک سپردیم. خواسته بود او را در افجه به خاک بسپارند. وقتی با اعضای خانواده ام به سمت افجه می رفتیم، از تعداد بیشمار شرکت کنندگان در مراسم کاوه حیرت کرده بودم. عکاسان و فیلم برداران همه جا بودند، بین جمیعت، روی دیوارها، بالای درختها. حس من آمیخته بود با عصبانیت، حیرت، و تاسف. فکر می کردم مراسم خاکسپاری باید نوع دیگری باشد، باید بتوانی با عزیزت خلوت کنی، باید بتوانی برای آخرین بار لمسش کنی، بتوانی در سکوت با او خداحافظی کنی.
آن روز پدرم در کنارم بود. با هم پیاده به طرف قبرستان افجه می رفتیم. عکاسان تنه می زدند، هل می دادند، داد می زدند، روسری ام را می کشیدند، آرامشم را بر هم می زدند. زیر لب غر زدم، بد و بیراه گفتم. پدرم بازویم را گرفت و گفت "اینها هم حرفه کاوه هستند. کاوه به اینها می بالد. کاوه هم مثل اینها بود. این مراسم، مراسم خصوصی نیست. مراسم آنهاست. احترامشان را باید نگه داشت". دیرتر دیدم پدرم شانه خود را پایه دوربین یکی از همان عکاسان کرده.
یکشنبه ۱۲ اردیبهشت امسال، پدرم را به خاک سپردیم. خود را آماده کرده بودم برای همان نوع مراسم. در کنار گور پدرم ایستاده بودم که از من خواستند کنار بروم و جای خود را به عکاسان و فیلمبرداران بدهم. کنار رفتم. مراسم فقط مختص من نبود. آگاه شدن از هر لحظه حق آنها بود. 
در ویژه نامه روزنامه شرق روز ۵ شنبه ۱۶ اردیبهشت، یادداشت های زیبایی از دوستان و همکاران پدرم چاپ شده بود. اما از خواندن یک یادداشت به شدت متاثر شدم. بهمن فرمان آرا عکاسان و فیلم برداران مراسم خاکسپاری پدرم را "کرکس های رسانه ای" خوانده بود. نوشته بود "این کرکس های رسانه ای رحم و مروتی ندارند… "کرکس های سینما برای شکار آمده بودند و دست خالی هم بر نمیگشتند". یادداشت پر بود از نامیدن این چنین آنها. (و شاید هم ملتفت نبود که به طور ضمنی، سوژه عکسها و فیلمها را "مردار" خوانده بوده). با خود گفتم چرا هنوز بعضی محبوس تنگنای روزگار خود مانده اند؟ خواه از حرص خود نمایی و خود بزرگ بینی، خواه از سر توی سرها در آوردن، خواه از هیچ نداشتن برای گفتن. تا کی پراکنده گویی پریشان؟ با خود گفتم ای کاش پدرم در زمان همان یکبارهمکاری با فرمان آرا به او هم نصیحت میکرد که به حق و اختیار این افراد احترام باید گذاشت و بودن شان را ارج باید نهاد. آنوقت شاید او درست می دید، فکر دیگر می کرد، و جور دیگر می نوشت.