یاد گذشته های نه چندان دور
ای باغ ارم من از تو دورم
عمری است که در پیام نورم
دور از تو وعشق سرونازم
بی اطلسی تو در گدازم
کو آنهمه عشق ارغوانها ؟
کو بلبل وآنهمه فغانها؟
سرسبزی جاودانه ام کو؟
در گوش زمان ترانه ام کو؟
خسته شدم از حقوق خواندن
خسته نشدم ز حق ستاندن
کار دلم از (جزا) گذشته ست
از لطف کرشمه ها گذشته ست
عشق (مدنی) مرا غم آموخت
(می خوام مصرع خوبی بنویسم)
دل جرمشناس زندگی شد
مست از می ناب بندگی شد
کلمه (جرمشناسی )منو به یاد (منصورآبادی) می اندازه
در شرکت عاشقانه ماندیم
در گوشه ای از زمانه ماندیم
یک هفته شدیم اعتصابی
یک هفته عالی وحسابی
...بچه ها کیا بودن تو اعتصاب می رفتند و زود روی یه موتورسیکلت مثل دوتا خواهر می نشستند
ای باغ ارم همیشه بدرود
امید که باز بینمت زود
اکنون که بهار ما خزان شد
......(می خوام بیت خوبی بنویسم)
از عشق حقوق در عذابم
چون ماهی ام برون از آبم
رنجیده ز فرط گفتگویم
یاری که نشسته روبرویم
از بس که ز دادخواست گفتیم
از داد که بر نخواست گفتیم
از دوست شکایتی نکردیم
از عشق ، حکایتی نکردیم
این دل که شکست در سرانجام
باری ز کسی نخواست فرجام
دیوان عدالتم چنین بود
گفتم که وکالتم چنین بود
***
با عشق و حقوق سرگذشتم
بگذشت و شکسته پر گذشتم
از عمر ، شبی دگر نمانده
از دور شباب اثر نمانده
این لحظه آخرم شب و روز
جز عشق مرا دگر نیاموز
سررشته حق به دست عشق است
قانون و حقوق ، مست عشق است
عالم همه سرزمین عشق است
هم دولت عشق، امین عشق است
اندیشه مکن که بی پناهیم
ما بنده عشق و پادشاهیم
ای باغ ارم جهان برافتاد
خال رخ هفت کشور افتاد
چون عشق، شبی به ما گذر کرد
رندانه به عاشقان نظر کرد
آخر شب عاشقان سحر شد
سحر شب هجر، بی اثر شد
هم لطف کرشمه ها اثر کرد
هم روی تو را شکفته تر کرد
پیداشده نقص در معانی
بی ذکر تخلص «زمانی» 17/3/1387