برای بافق وحشی بافقی


ابتدا از «وحشی» آمد شهرت شهر قشنگ
بعد از آن با سرو و شن‌های روان، شد رنگ رنگ

یعنی آن سرو کهنسال قشنگ شادکام
با لطافت زیر سایه هر دلی آرد به چنگ

در میان این همه معدن فقط چادر ملو
لیز خورده رفته از دستم خدایا چون نهنگ

خاطر مردم ملول و چاره‌ای جز صبر نیست
گر دلی عاشق شود ، راهی بجوید جز به سنگ

شوق دیدار درانجیر و قنات و باجگان
بهتر از دیدار سرد مردم اهل فرنگ

با وجود این همه کمبود آب و سختییش
مردمش مهمان نواز و دست و دل باز و زرنگ

جشن خرما و کلوخ انداز و ترکان و ششه
در هوای نخل و نخلستان و دور از چشم تنگ

چله با اشعار وحشی زینت یلدای بافق
با دعاهای فرج از دل زداید رنگ زنگ

نخل گردانان به فریاد حزین( یا حسین!)
یعنی ای دل تا ابد با ظلم و با ظالم بجنگ

شاعرم من، نوکری از نوکران اهل بیت(ع)
اسم من پنهان، مگویی با غرض، تیمورلنگ

در زمان غیبت طولانی صاحب زمان(عج)
گویی اینجا حاضر است و شهر ما شهر قشنگ

با(زمانی) ذکر عشق حضرت صاحب زمان(عج)
در ظهور حضرتش یارب نمی باید درنگ!

تیمور زمانی
۱۴۰۴/۰۶/۱