به نام خدا

سر ذوق آمده‌ام شعر حقوقی بسرایم
که بدانند من آن شاعر بین وکلایم

چه غم از جرح شهود است و غم شاهد عینی
شاهدی دارم و با عشقش از این غم به در آیم

همه گویند که جرم است فلان کار و فلان فعل
پی آنها نروم، دل زده از دادسرایم

بی‌حجابی همه جرم و هنر غرب گرایی است
من حجاب خودم ای «حافظ» و من غرب گرایم

خنده‌دار است اگر قاضی پرونده ما هم
ز تکبر بزند دم که رئیس الوزرایم

گاه شاهد شده قاضی و وکیل و همه کاره
نزنم دم هم از این غم ....

شکر ایزد شده سامانه چو بازوی عدالت
قبل از آن گم شده پرونده از

باز هم شعر حقوقی همه نقد و همه قند است