سید علی هاشمی بردخون دیر بوشهر
سید علی هاشمی اگه یادتون باشه ما رفیقی داشتیم به نام (سیدعلی هاشمی) اهل روستای بردخون از توابع دیّر بوشهر . بعد از ما ترک تحصیل کرد و بی خبر بودیم ازش.تا اینکه یکی از هم ولایتی های ایشون بنام حسن با تشویق برادرش ترک تحصیل کردند تشریف آوردند گردان مالک اشتر مرکز آموزش نیروی دریایی سیرجان . سراغ هاشمی رو گرفتیم گفت که خانه نشین شده . پیغام رسان ما دو تا شد . دوره سربازی تمام شد . روزی شخصی زنگ زد و گفت که رفته بودیم قشم و در بازارچه اتحاد (حافظه رو بنازم 😄) شخصی بنام حسن یوسفی فهمید که از اینجا رفتیم اونجا ، شماره شما رو داد و گفت خبر بدیم که شماره تلفن فرستاده . هرچقدر زنگ زدم .خط نداد . بعدش دیگه ارتباطات با اینترنت و موبایل و فضای مجازی که راه افتاد یه شب حسن زنگ زد و من فورا از صداش شناختمش . دوباره سراغ هاشمی رو گرفتم . تو اینترنت دنبالش گشتم . حتی یک بار از دوست مون بنام آقا اسماعیل مزارعی که شیراز قاضی است ، سراغش رو گرفتم گفت پیش من کارآموز بوده . تعجب کردم . یه شماره موبایلی داد . زنگ زدم دیدم صدا صدای هاشمی نیست .قطع نکردم گفتم: آقای سیدعلی هاشمی؟ گفت :شما؟ گفتم :زمانی هستم همکلاسی تون . با اینکه فهمیده بودم اون نیست مکالمه ادامه پیدا کرد . طرف با تعجب گفت: زمانی نداشتیم .شماره رو از کجا پیدا کردی؟ گفتم :ببخشید تشابه اسمی بوده. آقا اسماعیل گفته بود نگو من شماره داده ام. با تلفن ثابت تماس گرفته بودم . آقا زنگ زد.یعنی اون صاحب اسم مشابه. زنگ زدم به آقا اسماعیل . گفتم منو با کی درگیر کردی؟ول کن نیست. 😳 گفت وای نگی من شماره دادم. بار دوم که زنگ زد گوشی برداشتم آقا پرسید: شماره از کی گرفتی؟ بهش گفتم اشتباه شده ازتون معذرت هم خواستیم . دیدم ول کن نیست .گفتم دوبار شماره ت افتاده. به نظرم ترسید. چون مزارعی عزیز گفته بود که طرف قاضی است .شاید می خواسته به عنوان مزاحمت تلفنی یه تهدید کوچولو بکند ولی بهش که گفتم دوبار شماره ت افتاده دیگه قطع کرد نفس راحتی کشیدم 👃 دوباره تو ذهنم بود که دنبال سید بگردم . سید فقیر بود و با سهمیه استانداری قبول شده بود . یه کیف زیر بغل داشت .ته ریش و لبخند ساده ای بر لب . اون اوایل که خوابگاه گرفتن به این آسانی نبود بنده خدا در منطقه قالیشویی شیراز سرپناهی پیدا کرده بود ولی ترم آخر دیگه کلا درس و مشق رو گذاشت کنار و ترک تحصیل کرد .حتی در یکی از درسهای دکتر امامی(استاد حقوق عمومی) ورقه امتحانی را خالی تحویل داده بود . دکتر امامی بهش گفته بود . یه چیزی بنویس بهت ۱۰ رو بدم. سید قبول نکرده بود و از جلسه پا شده بود و رفته بود . در وب گردی به وبلاگی رسیدم که اسمی از سید علی هاشمی بود . وبلاگ رو خوندم دیدم آقا بخشدار و فرماندار بوده در اطراف بوشهر و در اون وقت هم شده رییس کتابخانه های استان بوشهر . صاحب وبلاگ شماره تلفن گذاشته بود در پروفایل وبلاگ. زنگ زدم . وای چقدر صدای بچه می اومد. تو وبلاگ خودشو خبرنگار معرفی کرده بود .ولی گویا معلم هم بود .چون اول مهر بود اینطور حدسی زدم . مشخصاتی دادم گفت خودشه. تماس گرفتم دیدم نه. اینم یه سیدعلی هاشمی دیگه س . گفتم دنبال رفیق مون می گردم . سر سفره بود . شام می خورد. گفت اونم می شناسم .شماره شو پیدا می کنم و بهت اس می کنم (هنوز ده سال است که خبری از اون اس نشده) آخرش دیگه فقط این خبر رو از سید داریم که خانه نشین شده و در روستای بردخون روزگار سپری می کند هرکجا هست خدایا به سلامت دارش💞🙏
تیمور زمانی