آلمانم آرزوست 

_______________________________________________________

 

وقتی آلمانی عشق می ورزم

 آلمانی هم می اندیشم 

و در خیال خود به جنگلهای سیاه هم سفر می کنم 

در  اردوگاههااه درنگ می کنم و 

و با مهاجرینی از سرزمینهای سوخته همکلام می شوم 

و از خود می پرسم چرا هیچکس به شرق هجرت نمی کند 

چرا هیچکس به ایران نمی آید تا در پیام نور غزل حافظ بخواند 

چرا هیچکس نمی خواهد به پلهای ایران قفل بزند 

و عشق مجازی خود را جاودانه کند!؟

عشق؟

بارها گفته ام

روغی بیش نیست 

کدام  عشق!؟

اگر واقعا  عاشقی  

برو ازدواج کن 

و تا دلت می خواد بچه دار شو 

و بچه های خودت رو دوست داشته باش  

عشق

دکانی شده برای شاعران 

وقتی به آلمان سفر می کنم

واژه ای از عشق نمی شنوم

عشق

واژه فریبنده ای ست برای فریب و تباهی

چگونه یک قفل بسته می تواند عشق مجازی در آلمان جاودانه کند ؟

 شهرداری کلن یا باید شاه  کلیدی برای همه قفلهای بسته شده به پلها  بسازد

و یا برای مقاوم سازی سازه های پولادین پلهای کلن بیندیشد !

 

 

تیمور  زمانی

1394/11/25

 

(شعرهای همینطوری )

______________________________________________________ 

 

 

 از دوستان عزیز انتظار دارم نظر خودشون رو در مورد این شعر بنویسند