ستایش خدا راست در هر سخن 

خدا را ستاییم با جان و تن 

 

همو از ازل خالق کاینات 

از او زنده شد چشمه های حیات 

 

 

به یزد آمدیم و از انبار آب 

شده تر ، لب تشنه ی آفتاب

 

ندارد دل خسته ، بازار خان 

ندارد دل ماه و شاه جهان 

 

شده شهر عشق و شده شهر خشت کجا رفته حوری؟ کجا شد بهشت 

 

دل از شیر کوه و خرانق بکن

پس از آن بده گوش بر شعر من

 

اتابک در آنجا به شهرت رسید 

رمید از همه ، هم به یزد آرمید

 

ز ترکی نشانی ز چخماق شد 

از او مسجدی طاق در طاق شد

 

دبستان بدر است چون ماه بدر 

دل عاشق و یاد شبهای قدر

 

من از باغ دولت از آن بادگیر 

چو بر باد رفتم دلم شد اسیر

 

به ترمه بدوزید اشعار من 

که در دل بماند ز ما این سخن

 

که شعر زمان از زمان بگذرد 

ز دلهای ما ارمغان آورد

 

به خاطر مرا بوده شهر قطاب 

به شیرینیی کز دل سنگ ، آب

 

از این شکر گویم به پرودگار 

که سخت است دل کندن از مارکار

 

چه لازم بیایم به منشاد جای 

که من شاد گردم از آن هوی و های

 

چو دارالعباد است و دارالامان 

چه گرم است آنجا دل مردمان

 

در آن خطه ، پر بوده مهر گیاه 

مشاهیر آنجا همه مثل ماه

 

 

چو تعطیل شد سینماهای یزد 

ز حیرت شدم در تماشای یزد 

 

کویر و کویر و کویر و کویر 

دل عاشقم از محبت اسیر 

 

فرستاده سیمای تابان یزد 

بر امواج ، سیمای خوبان یزد 

 

هوای خوش باغ گندم رسید 

دل رفته از دم به مردم رسید 

 

ترافیک شد، لرد کیوان کجاست ؟ 

در این زندگی، آب حیوان کجاست ؟

 

به زندان اسکندر نامدار 

ضیاییه شد مکتب ماندگار 

 

گل سرخ و مهرنگار و بهار 

همه گم شده در هوای نگار  

 

چه نوری گرفته ست نارِ ستان 

که تاریک شد دخمه ی خامشان 

 

لب خندق و خنده هایی به لب 

همه روشن از ماه زیبای شب 

 

"زمانی" رسیده زمان درود 

سلام تمام و درود و سرود 

 

________________________________

بتاریخ دوم بهمن ماه نود و چهار قلمی شد