Joseph Murphy (May 20, 1898 - December 16, 1981) was an Irish born, naturalised American author and New Thought minister, ordained in Divine Science and Religious Science.
Murphy was born in Ireland, the son of a private boys' school headmaster and raised a Roman Catholic. He studied for the priesthood and joined the Jesuits. In his twenties, an experience with healing prayer led him to leave the Jesuits and move to the United States, where he became a pharmacist in New York (having a degree in chemistry by that time). Here he attended the Church of the Healing Christ (part of the Church of Divine Science), where Emmet Fox had become minister in 1931.[1]
In the mid 1940s, he moved to Los Angeles, where he met Religious Science founder Ernest Holmes,
and was ordained into Religious Science by Holmes in 1946, thereafter
teaching at Rochester, New York, and later at the Institute of
Religious Science in Los Angeles. A meeting with Divine Science
Association president Erwin Gregg led to him being reordained into
Divine Science, and he became the minister of the Los Angeles Divine
Science Church in 1949, which he built into one of the largest New Thought congregations in the country. In the next decade, Murphy married, earned a PhD in psychology from the University of Southern California
and started writing. After his first wife died in 1976, he remarried to
a fellow Divine Science minister who was his longstanding secretary. He
moved his ministry to Laguna Hills, Calif., where he died in 1981. His
wife, Dr. Jean Murphy, continued in this ministry for some years
afterwards
کتاب (کاربرد هوش و فکر ) این کتاب پژوهشی در قلمرو خلاقیت
ذهن- رابطه نظام دنیای درون و نیروی آسمانی – تاثیر تلقین در ایجاد اعتماد
به نفس است.
آدمی محصول تفکرات خویش است و تصورات و تخیلات شخص است که سرنوشت و تقدیر او را رقم می زند.
ژوزف مورفی در سال 1981 رخت به دیار باقی کشید و همانگونه که
خود گفته بود: انسان با مرگ بیگانه است ولی در ساحتی دیگر کالبدی نو پیدا
می کند و حیات نوینی را تجربه می نماید ، چرا که هر پایانی را آغازی است.
اگر به درستی از ظرفیت روحی و فکری خود استفاده کنیم و با این نیرو ارتباط برقرار کنیم شاهد اعجازهایی در زندگی خود خواهیم شد.
«چکیده ای از جملات کتاب هفت معجزه عشق»
«نویسنده دکتر ژوزف مورفی»
ادمی محصول و پرورده افکار و اندیشه ای روزانه خویش است و این حقیقتی است
که طی قرون متمادی شناخته شده ولی بشر هرگز به این اصل مهم حیاتی توجهی
نکرده است
دکتر فیلئاس کیمببی «من عاقبت به این نتیجه رسیدم که اگر وقعا به چیزی ایمان بیاورم ، بر اساس تفکراتم ثمره باورم را خواهم دید.»
چنانچه در روایات امده است ، اگر بتوانی ایمان بیاوری همه چیز بر پایه ایمانت فراهم خواهد شد.
می دانید حرارت حرکت مکانیکی را ایجاد می کند و بلعکس ان نیز صادق است می
آموزید که الکتریسیته مغناطیس را ایجاد می کند همانطور که مغناطیس هم می
تواند جریان برق را تولید کن ( علت و معلول ، انرژی وماده و عمل و عکس
العمل ) تاثیر متقابل بر هم دارند به این دلیل است که گفته اند اگر خواست
وتمنای خود را با ایمان و عقیده برزبان اوری بی گمان دعای خود را استجاب
خواهی یافت و این اصل را تبادلات متقابل نامیده اند.
مادری ارزو می کرد فرزند خود را که از کالجی در لندن فارغ التحصیل شده بود
در کسوت دانشگاه ببیند تا هم دیداری تازه کرده باشد و هم در این رخداد
افتخار امیز حضور داشته باشد . لیکن از حیث مالی سخت در مضیقه بود و پولی
برای تهیه بلیت و خرج سفر نداشت . به او پیشنهاد کردم برای رسیدن به
ارزویش ابتدا باید از لحاظ روحی خود را اماده کند. نخست پیش از به خواب
رفتن ، ارامش لازم را در جسم و جان خود بوجود اورد. سپس خود را در لندن
مجسم کند که دارد فرزندش را در روی صحنه د اغوش می کشدو این منظره را
کاملا واقعی و ملموس بر پهنه ذهن مجسم نماید . به طوری که با باز کردن
چشمان ، اگر خود را در لندن و کنار پسرش نیافت تعجب نکند. درست سه شب بعد
از تمرین به شکلی غیر منتظره به ارزویش رسید . ده سال قبل پولی به زنی قرض
داده بود که او قادر به پرداخت مبلغ وام نشده و به گوشه ای فرار کرده بود
. ناگهان با اصل پولی که به صورت وام گرفته بود و فرع ان به در خانه ان
مادر امد و بعد عذر خواهی های فراوان تمام پول خود را پرداخت کرد . به
گونه ای که او توانست با ان پول هم به سفر برود و هم در جشن فاغ التحصیلی
پسرش شرکت کند و دیداری تازه نماید
او اعتراف کرد که تمام این صحنه ها را در عالم «خواب- رویا» دیده و حتی از
واقعیت ان احساس شادمانی هم کرده بود. او در واقع ارزوی خود را عینیت
بخشیده بود . می دانست که شادی دیدار فرزند در وی ایجاد می کند که حضورش
را در فرسنگها دورتر میسر می سازد.
به معتادی گفتم « سعی کن روحت را باز کنی و ایده های ن. و پر بار را در ان
جای دهی . روح بسته قادر نیست هیچ گونه تعریف و تفسیر جالب و تازه ای را
بپذیرد ، همانگونه که دست بسته تو و مشت کرده ات نمی تواند کتابی را که می
خواهم به تو هدیه کنم بگیرد.
زندگی و هستی هرگز پیری و کهولت نمی شناسد.
هر امیدی که داریم اگر از روی صدق و ایمان باشد خواه گذشته باشد و یا
اینده در زمان حال متجلی خواهد شد«واران ایوانز- درمانگر نامدار روحی»
عزیزان ما در کنارمان هستند و تنها با فرکانیها و امواج از ما جدا گشته اند.
خیلی ها می گویند ایا از گذشتگان و مردگان نیز درخواست کمک می کنم به انها
توضیح دادم که خداوند حی و حاضر به معنای ان است که زمان و مکان نمی شناسد
و تفاوت روح و ماده در همین هست به عنوان مثال هنگامی که در هندوستان
ارپشت میکروفن صحیت می کنم طبعا میلیون ها نفر سخنان مرا می شنوند کسی که
کتابی می نویسد به وسیله افکار وعقایدش برای میلیونها خواننده خود در
سراسر گیتی حی و حاضر می شوند.
هر وقت به روح بیکران وجود خود نزدیکتر شوید بیشتر مواهب عشق و حیات و هستی ولذتهای زندگی بهرمند خواهید شد.
در روایات امده است .«بخواه ، انچه خواسته ای به تو داده خواهد . جستجو کن
پیدایش خواهی کرد. در را بزن ، بالاخره در را به رویت باز خواهند کرد.
ناپلئون می گفت « نیروی تخیل و تفکر ماست که بر جهان حکمفرمایی می کند .»
چنانچه گفته اند از هرچه بترسی مان به سرت می اید
هرکه خود را شناخت بدبختی را از خود دور کرد.
راه راست برو و از گژراهه بپرهیز و خود را با اصول و قوانین حیات و هستی تطبیق ده تا رستگار شوی.
عارفان گفته اند «در انچه در درون می جویی و نمی یابی ، هر گز در برون نیز
پیدا نخواهی کرد» هنگامی که برای معلولی دعا می کنید ، نیروی بیکران و
سلامتی بخش وجود خود را به یاری می طلبید و برای او ارزوی تندرستی می کنید
و اگر ارزو خواست شما از سر صدق و ایمان باشد شفا در پی خواهد داشت .
چه نیکو گفته اند که تهی دستی با بخشندگی بیگانه است و به عبارت بهتر ذاتی
که از هستی سهم و بهره ای نگرفته کی تواند که هستی بخش گردد. چون نیک به
این همه نعمتها بنگرید در خواهید یافت که تا چه اندازه خوشبخت و مرفه
هستند و وارث چه ثروت گرانبهایی می باشید.ان هم ثروتی که هر قدر برداشت
کنید پایانی ندارد.
به این مثال توجه کنید.( موتور سواری را دیدم که با سرعتی حدود 10 کیلومتر
رانندگی میکرد ناگهان به زمین خورد و اسیب مختصری دید . جراحت شدیدی بر
نداشته بود ولی برای انجام پاره ای معاینات پزشکی او را به بیمارستان
بردند و موتورش را هم به تعمیرگاه . اما یک ساعت بعد او را دیدم که سوار
بر موتوری دیگر جولان میداد. در فرصتی که پیش امد ماجرای شتاب و عجله ی او
را بعد از این تصادف سهمگین سوال کردم به سادگی جواب داد: دلیلش این بود
که فقط می خواستم کاری کنم تا این واقعه تجربه در ذهن و ضمیرم اثر نگذارد،
نمی خواستم دچار عقده ترس بشوم.
نوشته ای از یک فیلسوف یونانی « تنها رشته ای که بشر می تواند د آن مطالعه و تحقیق کند و تمامی ندارد خود بشر است . »
کاریک کوک کشیشی در سانفرانسیسکو بود که سالها با بنیاد علوم عقلی همکاری
میکرد . یک بار به من گفت زن سیاهپوستی را می شناسد که از نیروی شفادهنده
و درمانگری بی همتیی برخوردار است. گویا در چند سال قبل یک نفر استخوانی
را به او فروخته و مدعی شده که متعلق به یک قدیس است و خاصیت شفابخشی دارد
و آن بانوی سیاه پوست این تلقین را از جان و دل پذیرفته بود . به گونه ای
که اگر بیماری هم به او مراجعه می کردند و در صورتی که این استخوان با
موضع دردناکشان تماس پیدا می کرد شفا می یافتند و حتی نقص عضوشان هم به
کلی از بین می رفت.
افلاطون بر این موضوع تاکید می کرد که همه اشیائ قبل از آنکه جنبه عینیت
در بیروند داشته باشند ، در ایده ها و تصویرهای ذهنی نمود یافته اند .
تردیدی نیست که ایمان به نیروی شفا دهنده درون می تواند اعجاز بیافریند
اگر توان نیروی تخیل را خردمندانه به کار گرفت و آن را از دیگران اشباع
کرد که نتیجه خوب و مفید و ثمر بخشی به همراه بیاورید ، طبعا بر اساس
قانون علت و معلول هر چه به ضمیر باطن داده باشیم همان نتیجه را بدست
خواهیم آورد.
بشر می تواند نیروهایی را که در اختیار دارد در راه خیر و رفاه بشریت به
کار گیرد و یا از آن نیرو در جهت انهدام و نابودی دیگران استفاده کند .
مثلا برق را بهتن دیگری وصل کند و او را خاکستر سازد. پس از هر نیرویی می
توان به دو طریق استفاده کرد . این مثال در مورد خود شما نیز صادق است. در
هیچ موقعیتی مجاز نیستید که انسانی دیگر را مورد سوء استفاده قرار دهید و
زن و زندگی و شغل و خانه و اموال او را جزء آرزوهای خود بشمار آورید و
خیال تصاحب و تصرف آنها را در سر بپرورید.
غبطه دیگران را خوردن و بر آنان حسد بردن ، جذب کردن بدبختی و پریشانی و تنگنا وفقر و فاقه به سوی خود است .
موفق ترین و ارزنده ترین و خوشبخترین انسانها افرادی هستند که همواره می
کوشند یار و مدد کار دیگران باشند و گامی در جهت بر آورده شدن آرزوهای
قلبی ایشان بردارند. همانطور که ضرب المثل سرخپوستان را به خاطر داشته
باشید که چه نیکو گفت : « اگر می خواهی قایقت را به ساحل نجات برسانی ،
ابتدا سعی کن قایق برادرت را هم از آب نجات دهی »
در کنفرانسی که چندی قبل در وین داشتم زنی بخ ملاقاتم آمد و ماجرایی را که
بر سرش رفته بود حکایت کرد: می گفت که مدتی بود در خانه بستری شده بود و
قادر به حرکت نبود . یک روز بر اثر تصادفی خانه در کام آتش فرو رفت و شعله
ها از هر سو زبانه کشید . هیچ کس نبود تا به کمک وی بیاید . خود نفهمید
چگونه از تخت به زیر آمد و چهار طبقه را با شتاب پیمود تا عاقبت توانست
خود را به محل امنی برساند و از سوخت رهایی یابد . جالب اینکه این کار را
به راحتی انجام داد و هیچ دردی هم احساس نکرد .
دکتر «فیلت» پزشکی مشهور در لندن که در یکی از بیمارستانهای سهر به کار
طبابت اشتغال داشت ، هواپیماهای دشمن بر فراز شهر ظاهر شدند و شرع به
بمباران کردند . یکی از بمبها درست به دیوار ساختمانی که در بخش معلولان
آن گروهی افلیج بستری بودن اصابت کرد . ناگاه تمام آن بیماران که تعدادشان
به پانزده نفر نمی رسید از جا جستند و با شتابی غیر منتظره و شگفت انگیز
به سراسرا و خیابان دویدند . در چشم به هم زدنی همگی شان از تخت به زیر
آمده و پا به فرار گذاشته بودند . جالب اینکه تنها یکی از این مفلوجان
هنگامی که خود را در خیابان دید با تعجب گفت « وای خدایا نمی دانم چطور
توانسته ام راه بیفتم و خود را به اینجا بکشانم ، آخر من فلج هستم ! بقیه
شفا یافتند و از جا بلند شدند و توان و تحرک معمولی خویش را از سر گیرند .
فقط همان یکی که به بهبودی خود شک کرده بود تا آخر عمر مفلوج ماند.
آیا شما همان شخصی هستید که پنج سال و ده سال و یا بیست سال پیش بوده اید
؟ مسلما نه . شما همان کسی هستید که در سه ماهگی و یک ماهگی بوده اید ؟
البته که نه . شما از لحظه ای که پا به عرصه ی زندگی نهادید هزاران بار
عوض شده اید ، من اگر قادر بودم تغییرات و تحول شما را در هر ماه از
زندگیس نشانتان می دادم ، آنگاه به این فرایند متغییر پی می بردید و خود
را از این همه دگرگونی حیرت می کردید و به دشواری قادر به شناخت خود می
شدید.
خانمی چند ماه پیش به دیدنم آمد تا درباره زندگی خود شکوه ها سر دهد «من
زنی بدبخت هستم . هیچ کس مرا دوست ندارد و وصله ناجوری هستم که همه از من
بیزارند» برایش شرح دادم که در این دنیا دو نفر را نمی توان پیدا کرد که
مانند و شبیه هم باشند ، حتی دو دانه برف و دو برگ درخت از حیث ساختاری
مثل هم نیستند . خالق هیچگاه کار تکراری نمی کند ، تفاوت و تمایز قانون
حیات است . به این ترتیب موجود زاید و به درد نخور وجود ندارد . این گفته
امرسون را برایش گفتم «من ذره ای از خالق هستم . اگر ضرورتی بر من نبود
هرگز مرا خلق نمی کرد و من هرگز اینجا نبودم »
دو راهزنی که آرامش را از ما سلب میکنند گذشته و آینده هستند . اگر دائما
حسرت گذشته ها را می خورید و از اشتباهات و خطاهای خود در حالت ندامت و
پشیمانی به سر میبرید و همواره خود را سرزنش و ملامت می کنید ، در این
صورت اضطراب و دلهره و رنج و عذابی را برای خود می خرید که زمان حال شما
را با شکنجه و زجر و درد همراه خواهد ساخت . اگر درباره آینده خود دچار
نگرانی و تشویش هستید در این صورت شادابی و سلامتی و نشاط را از خویش
ربوده اید و زندگی را بر خود تلخ ساخته اید . شکر نعمتهایی را که کم اکنون
از آن برخوردارید به جای آورید تا خود را از شر این دو راهزن درونی خلاص
کنید . پس تنها چیزی را که باید عوض کنید سطح فکر وبینش کنونی تان است.
حتما این موضوع را تجربه کرده اید که اگر گذشته خود را شادمانه به یاد
آورید و به اصطلاح به مرور خاطرات خوش گذشته ها بپردازید ، بی اختیار
احساس نشاط و سرور خواهید کرد به خاطر داشته باشید که عواقب و رویدادها و
وقایع گذشته – خوب یا بد – نماینده های زندگی فعلی شما به شمار می روند.
پس افکاری را که در حال حاضز در سر می پرورانید در مسیر درست هدایت کنید .
به قولی با صد هزار جلوه برون می آید و با صد هزار دیده تماشایش کنند
از جمله آثار ایشان :
-قدرت فکر در دو جلد **
کتاب کاربرد هوش و فکر**
کتاب تقویت و تمرکز فکر
-قدرت پول****
کتاب غیرممکن ممکن است***
کتاب روح و آرامش درون
-عشق نیروی برتر
***کتاب در مکتب عشق***
کتاب نیروی تخیل مثبت
- راهنمای سرنوشت**
کتاب رمز توانگری و راز قدرت**
کتاب هفت معجزه عشق
- کجا می روی آسمان در خود توست و ....