مردی که سه زن داشت
🌷مردی که سه زن داشت🌷
- چند سال داری؟
- ۳۲ سال
-در ۳۲ سالگی سه تا زن گرفتی تا ۵۰ سالگی چند تا زن میخوای بگیری؟
پسره قیافه ای مظلومانه ولی حق به جانب به خود گرفت و گفت: بستگی به شرایط داره
ادامه داد :خونه بدون زن میشه؟ خونه بدون زن نمیشه
✅ عبدالله, شوهر ۳۲ ساله با قد کشیده و عینک به چشم شگرد خیلی جالب برای ازدواجهای مکرر کشف کرده بود.
در بیرون از منزل, همسر آینده خود را انتخاب میکرد و پس از طی فرایند مخ زنی ,با زنی که در خانه بود دعوا راه میانداخت .زن بدبخت از منزل قهر میکرد و میرفت و در مرحله آخر این مسیر عاشقانه زن بعدی فوری جایگزین میشد.
✅ ما وکیل دومی بودیم. خانه عبدالله در روستا بود ولی داخل شهر هم آقا برای خودش سوپر مارکت داشت.
آقا دختر همسایه رو که از مغازه ش خرید میکرد عاشق خودش کرده بود.
عبدالله در منزل بد اخلاقی کرده بود زن اول به قهر از منزل رفته بود .
کجا ؟
معلومه دیگه منزل پدرش.
زنی که درآمد مستقل و کافی برای خود ندارد پناهی جز خانه برادر یا پدر ندارد.
✅ عبدالله مخ دختر همسایه را که زده بود برای زمینه سازی ازدواج با وی, سراغ پدر دختره رفته بود و سر پایی دخترش را خواستگاری کرده بود.
- زنم رفته. حاجی اجازه بده با دخترت ازدواج کنم.
- نمیشه , زن و بچه داری.
به همین سادگی.
بله به همین سادگی درخواست داماد آینده رد شده بود.
ولی عبدالله که اشتیاق سوزانی برای ازدواج با این دختر خوشگل داشت از هدف خود دست بر نمیداشت.
هدف عبدالله خواستگاری نبود. هدف عبدالله این بود که پس از فرار به قصد ازدواج, خانواده ش بدانند که دخترشان کجا رفته .
رو می خواد بری مستقیم و رو در رو با پدر دختره حرف بزنی
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود.
دختر در خانه پدر برای چه بماند. مگه نباید شوهر کند؟
عبدالله به خیال خود زرنگ بود و در عملیات فریب, به دختره گفته بود که برات زندگی میسازم عالی.
دختر بدبخت هم فریب همین دو سه کلمه رو خورده بود.
عبدالله اگر حاضر بود برای دیگران زندگی عالی بسازد, صد در صد قبل از آنها برای خودش یک زندگی عالی میساخت.
حالا شاید مقصد عالی برای بعضیا همین نون خالی باشد شاید برای بعضیها زندگی در بالا شهر باشد و شاید برای عارفی زندگی در اوج اخلاص و گذشت و ایثار باشد.. کسی چه میداند. عبدالله زرنگی که کرده بود نگفتید که منظورش از زندگی عالی چیه.
معلوم نیست در آن لحظه در تصورات دختر چه گذشته بود. خیلی از دخترها در خانه مینشینند و منتظر میمانند تا پسری بیاید و آنها را خوشبخت کند.
کسی نیست که به آنها بگوید اگر کسی بخواد تو رو خوشبخت کند چرا سراغ تو میآید؟ همین آدما وقتی پیر میشوند منتظر پیرمرد پا به گوری هستند که به خواستگاری آنها بیاید و از ایشان خواستگاری کند و بعداً زود بمیرد و ارث و مهریه به ایشان برسد. گاهی خود زن زودتر از شوهرش میمیرد چون عجله دارد. حالا مگه مردم عقل ندارن بیان با کسی ازدواج کنند که آرزوی مرگشو داره.
✅ به هر حال یک هفته بعد از فرار, بساط عروسی مختصری در روستا به راه افتاد و عروس خانم که در انتظار زندگی عالی و باشکوه بود, وارد منزل روستایی محقری شده بود که هال بسیار کوچکی داشت و دارای اتاق کوچکتر از سه در چهاری بود که متعلق به عروس خانم شده بود و دو پسر کوچک شوهر همراه با مادربزرگشان در همان منزل محقر زندگی میکردند. بچهها از زن اول بودند. لابد آنها هم با مادربزرگ خود برای خود اتاقی داشتند و در انتظار سرنوشتی که در غیاب مادر رقم میخورده.
ضمناً در همان منزل محقر در حمام به آشپزخانه باز میشده. این هم زندگی لاکچری و باشکوه و پرطمطراقی که عروس خانم برای خود تصور کرده بود
✅ زندگی عروس شهری در منزل روستایی در روزهای اول با خوشی و خوبی سپری میشد.
خانه روستایی مثل شهر نبود که عروس خانم فقط خانهدار باشد بلکه عروس خانم باید هم زندگی میکرد هم کار میکرد و هم بچه میآورد.
این عروس خوشگل پیرانشهری از باب رعایت احترام هم که شده بود, در نانوایی روستایی برادر شوهرش کار میکرد ولی بی مزد و بی منت.
ولی در آن موقع دیگه نوزادی به نام آیناز داشت که هر دو زن و شوهر این دختر را بینهایت دوست داشتند.
یعنی هم آیناز هم پدر آیناز و هم عموی آیناز شده بود فکر و ذکر عروس شهری با موهای خرمایی.
✅ پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم
پدر خانواده یعنی همان متهم پرونده ترک انفاق و ازدواج بدون ثبت که در شورا کنار هم نشسته بودیم یعنی همان مرد قد بلند باریک اندام ولی تا حدی قوی و عینکی آرام نشسته بود.
من در آقا داماد هیچ استرسی ندیدم . آقا داماد نه ترسی از شورا داشت و نه از کس دیگری.
در دل همان مرد به ظاهر آرام, طوفانی برپا بود. چون در فرایند عشق ورزی گفتند که دختر ۱۷ سالهای را فراری داده و با وی ازدواج کرده است. در فقه شافعی رضایت پدر دختر لازم است برای ازدواج ولی اگر پدر یا جد پدری دختر در دسترس نباشند و یا اجازه ندهند دختر اضطراراً به فقه حنفی میرود و پس از عقد در فقه حنفی دوباره به مذهب خود یعنی شافعی برمیگردد .
بعله .
مشکلی نیست که آسان نشود.
در شورا گفتند که چرا این کار را کردهای؟
آقا گفت به خانمم هشدار دادم که از منزل بیرون نرو و الا زن میگیرم.
همان جا بود که گفت: خونه بدون زن میشه؟ نه .خونه بدون زن نمیشه.
✅ مردی که سه زن داشت پراید خود را به ثالث فروخته بود که توقیف نشود ولی چون فروش به ثالث قولنامهای بود زن دوم ماشین را توقیف کرده بود.
خریدار ماشین به جای اینکه یقه فروشنده را بچسبد به التماس به در خانه پدری زن دوم رفته بود. آقا افتاده بود به التماس ولی زن دوم قبول نکرده بود که پراید آزاد شود.
مهریه در پیرانشهر تا سال ۱۳۷۸ عمدتا ۳ میلیون تومان پول بود و ۱۹ مثقال طلا. میگفتند ۲۰ مثقال یا بیشتر تعیین نمیشود تا شامل زکات نشود.
بعداً از فارسها و ترکها همین دختران تحصیل کرده و یا حتی کم سواد یاد گرفتند و مهریه تا ۵۰۰
سکه و گاهی تا ۶۰۰ سکه هم پرواز کرد.
البته در آن وقتها هنوز سکه به قله ۱۰۰ هزار تومان نرسیده بود
ماموستاهای پیرانشهر جلسه گرفتند و گفتند و نوشتند و آگهی دادند که مهریه نباید بیش از ۷۰ مثقال باشد. سالهای ۸۶ و ۸۷ بود.
مردم و خانوادها هم پذیرفتند. در اشنویه گفتند که ماموستاها میزان مهریه را گفتند که ۶۰ مثقال باشد.
✅ ولی چون زن دوم از طریق فرار کردن با شوهرش ازدواج کرده بود نرخ مهریه رفته بود بالا و مهریه خانم شده بود۱۴۰ مثقال طلای زینتی ۱۸ عیار.
شوهر ندار نبود. پراید را فروخته بود مغازه پوشاک فروشی در مجتمع تجاری پیرانشهر را توسط فروشنده زرنگ فعال کرده بود.
غیر از آنها, راننده سرویس بچههای دانش آموز از روستا به شهر و بالعکس شده بود.
با اینکه درآمد داشت نفقه زنش را در این مدت نپرداخته بود.
وقتی در شورا گفتند که خانم شکایت کرده و برای ترک انفاق مدعی پول است یعنی خرجی نداده.
در شورا در آن لحظه به حالت ایستاده بود.
با ناراحتی صدای خود را بلند کرد و گفت; این خانم هم فقط پول میخواد پول پول پول پول.
مگه میشد از عبدالله پول گرفت چه رسد به ۱۴۰ مثقال مهریه و نفقه.
ولی اگر کار به جای باریک میرسید و مامور با دستبند میآمد سراغش, رفتار وی کاملاً تغییر میکرد.
✅بله داداش.
برای زندگی پول لازم است.
بدون پول که نمیشود زن دوم و سوم گرفت. واللا. زن خرج دارد پول لباس آرایشگاه میخواهد زن چوب خشک نیست که رهایش کنی و خرجی ندی. زن انسان است.
✅ مردی که سه زن داشت هرگز به زن دوم ۱۴۰ مثقال طلا نداد.مهریه ست دیگه .کی داده کی گرفته😳
فقط ۴۰ میلیون تومان پول دادند و طلاق توافقی.
پدر دختر نپذیرفته بود که آیناز نزد مادرش بماند.
مادر حق ملاقات گرفت. هر وقت و هر ساعت و هرجا که بخواهد.
زن دوم خانمی بود مومن و نمازخوان و پاکدامن.
حالا نمیدانم چرا چنین دخترهایی نصیب چنین آقایانی میشوند.
😂 وای به حال زن سوم.😂
بعد از طلاق توافقی و تمام شدن ماجرا زن اول به دفتر ما مراجعه کرده بود و اسم زن دوم را میپرسید تا در شکواییه خود بدان اشاره و استناد کند.
همان جا معلوم شد که زن اول نیز پراید را که به نام شوهر بود , توقیف کرده.
حالا بگو وای به حال خریدار.
تیمور زمانی
١٤٠٢/٠٦/٢٣
وبلاگی برای ارتباط با دوستان همکلاسی _ دانشجویان حقوق دانشگاه شیراز (ورودی های 1371)