یکدم زحقوق مدنی دم بزن ای زن

چون صاعقه بر عالم وآدم بزن ای زن

با آن دل پرسوز ، حقوق بشر آموز

واین غنچه به تاج سر عالم بزن ای زن

تقدیر چنین بود که رستی ز قضاوت

فریاد ز تقدیر و قضا کم بزن ای زن

روزی که سروکار تو در دست «گذشت» است

کمتر ز حقوق مدنی دم بزن ای زن

از مانع تبعیض گذر کردی و امروز

با غنچه دم از پاکی مریم بزن ای زن

با دست محبت ز سر حق حضانت

بر زخم دل آینه مرهم بزن ای زن

سرمنزل اندوه ، طلاق است و فراق است

این زمزمه ها را همه بر هم بزن ای زن

تیمورزمانی